جدول جو
جدول جو

معنی کج طبع - جستجوی لغت در جدول جو

کج طبع(کَ طَ)
کج مزاج. (آنندراج). کج سرشت. کج نهاد. بد سلیقه. زشت پسند. (ناظم الاطباء) :
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست ترا کج طبع جانوری.
سعدی.
بیکار بهیمه ای و کج طبع کسی
کو فرق میان زشت و زیبا نکند.
سعدی.
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم
بشرط آنکه ننمایی بکج طبعان دل کورش.
حافظ.
، عنود. ستیزنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کج طبع
آژر کج سرشت دشمنش دژ منش
تصویری از کج طبع
تصویر کج طبع
فرهنگ لغت هوشیار
کج طبع
کج خلق، کژدل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم طبع
تصویر هم طبع
هم سرشت، هم خوی
فرهنگ فارسی عمید
(کَ طَ)
که طبعی منحرف و ناراست دارد:
اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب
گر ذوق نیست ترا کژطبع جانوری.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(کَ طَ)
عمل کج طبع. بدسلیقگی. زشت پسندی. ستیزندگی
لغت نامه دهخدا
(هََ طَ)
دارای طبیعت یکسان. دو یا چند کس (دو یا چند چیز) که سرشت همانند دارند: هرکه خواهد که هم طبع گروهی گردد صحبت با آن گروه باید داشت. (قابوسنامه).
اگر عاشق شودشیر دژآگاه
به عشق اندر شود هم طبع روباه.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین ص 228).
همدم هاروت و هم طبعزن بربطزنم
افعی ضحاکم و ریم آهن آهنگرم.
خاقانی.
، دو گوینده یا سراینده که ذوق همانند دارند:
بلبل هم طبع فرزدق شده ست
سوسن چون دیبه ازرق شده ست.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
کج معامله. (آنندراج). آنکه در خرید و فروش راه خطارود، بد رفتار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
حریص و طامع. (آنندراج از فرهنگ فرنگ). آزمند. طمعکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ)
آنکه طبع پست دارد. پست طبیعت. بی اصل:
خس طبع را چه مال دهی و چه معرفت
بی دیده را چه میل کشی و چه طوطیا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(طَ)
مرکّب از: بی + طبع، فاقد نیرو و استعداد. بی قریحه:
عجب از طبع هوسناک منت می آید
من خود از مردم بی طبع عجب میمانم.
سعدی.
رجوع به طبع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم طبع
تصویر هم طبع
همسرشت، همخوی، کسی که در خوی و سرشت با دیگری شریک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاطبع
تصویر کاطبع
حریص طماع آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند طبع
تصویر کند طبع
سرد گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام طبع
تصویر کام طبع
حریص، طمعکار، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خس طبع
تصویر خس طبع
پست طبیعت، بی اصل، آنکه طبع پست دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خر طبع
تصویر خر طبع
گردنکش، احمق، معاند، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به طبع
تصویر به طبع
موافق طبع، بمیل، طبعاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد طبع
تصویر بد طبع
دژخم بد آغاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طبع
تصویر بی طبع
بی توجه و بی استعداد
فرهنگ لغت هوشیار
بد خر یاوه خر هرزه خر، بد رفتار آنکه در خرید و فروش راه خطا رود، بد رفتار
فرهنگ لغت هوشیار